|
|
|
|
خدایا، مرا در اصلاح نفسِ خویش به کاری فرمان دادهای که خود در انجام دادن آن از من تواناتری، و قدرت تو بر آن کار و بر من، از قدرت من افزونتر است. پس مرا چنان نیرویی ده که با آن به کاری مشغول شوم که تو را از من خشنود میسازد، و خشنودی خود را در حال تن درستی [نه در گرفتاری و سختی] از من بخواه. امام سجاد علیه السلام
************************************
کپی از این وبلاگ مجاز است به شرط سه صلوات برا آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
در حسرت موجم باران کفافم نیست
***********************************
به وبلاگ خود خوش آمدید
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 28
بازدید کل : 49326
تعداد مطالب : 282
تعداد نظرات : 39
تعداد آنلاین : 1
|
|
|
|
حدیثی از امام حسن عسگری علیه السلام
|
میلا د با سعادت امام حسن عسگری علیه السلام بر همگان مبارک باد.
ويژگى هاى شيعيان
«شيعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاكِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:
پيروان ما، گروه هاى نجات يابنده و فرقه هاى پاكى هستند كه حافظان [آيين] مايند،
و ايشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمك كار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حيات [منجىِ بشريّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پيش از ظهور براى آنان خواهد جوشيد.
:: برچسبها:
امام,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 20 بهمن 1392 |
|
|
|
|
سبد عشق
|
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی
و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید
صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ »
یا علی ابن موسی الرضا (ع) ؛
در حرم غريب تو در مشهد مقدس، رنگ عشق و آشنايي موج مي زند.
گلدسته هاي منور بارگاهت ، به احترام تو قيام كرده اند.
بارگاه عارفانه تو ، زيبا بهشت روي زمين است و در هواي حرمت بوي اقاقي عشق جاري است.
بوي عطر حضور عاشقانه ی آفتاب هزار آیینه در سراسر حرم هميشه نوراني اش پيچيده است
و من ، من ايراني ، من شيفته و شيداي شوريده ي تو ، ميهمان زيباترين لحظه هاي زيستنم.
يا امام غريب ؛
مي خواهم همراه با خيل عاشقانت
و در حرمت دو ركعت نماز عشق بگذارم و در دستان قنوتم ، با توسل به نام بلند تو ، آن قدر اشك بريزم كه ماهيان اجابت از دستانم سرازير كنند.
امام آب و آیینه؛
در كنار بارگارهت ، آدم چقدر آرام مي شكند؛ مثل كوهي يخ در اقيانوس آفتابي .
در جوار كبوتوران حرمت ، آدم چقدر گريه مي شود؛چقدر غم مي شود؛چقدر شبنم!
هميشه و هر زماني كه فرصت ارادت به ساحت ملكوتي ونورانی ات، نصیبم شده
و در بارگاهت مقدست ، گم شده ام؛در هزار آئينه شكسته و در آن تكثير شده و هميشه چشمانم را نذر گريه بر ضريحت كرده ام.
نه تاب ديدارت را دارم و نه تحمل دوري ات را.
سلام بر تو و مزاري كه وعده گاه زيارت و التجاي عاشقان است.مي خواهم دل كوچكم را به تو بسپارم تا سرشار از لطفش كني.
مي خواهم چشمانم را در پنجره فولادي دخيل ببندم تا ناديده ها را آشكار كني.
مي خوام قلبم را در حرمت رها سازم تا عاشقش كني.
مي خواهم تمام وجودم را در زلال زيبايي هايت جاري كنم تا سرشار از نور ولايت و امامتش كني.
مي خواهم مرا معرفتي ببخشي كه در گودال سياهي ها نيفتم و به دامان پاكتان توسل جويم

:: برچسبها:
امام رضا,
صلوات ,
خاصه ,
امام ,
رضا,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در شنبه 19 بهمن 1392 |
|
|
|
|
چند لحظه تامل
|

یکی باش
برای یک نفر
نه
تصویری مبهم در خاطره صد ها نفر
Be One For one person Not vague Image on memory of hundreds of Person
:: برچسبها:
ازدواج,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 17 بهمن 1392 |
|
|
|
|
دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب
|
استاد:
اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه گفت: پدر يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم گفت: من رفتني ام
گفتم: يعني چي؟ گفت: دارم مي ميرم گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد. گفتم: خدا کريمه، انشاالله که بهت سلامتي ميده با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟ فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟ گفت: من از وقتي فهميدم دارم مي ميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نمي کرد با خودم مي گفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی سرتونو درد نيارم من کار مي کردم اما حرص نداشتم بين مردم بودم اما بهشون ظلم نمي کردم و دوستشون داشتم ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد مي شدم و دعا مي کردم گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک مي کردم مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي مي کردم الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول مي کنه؟ گفتم: بله، اونجور که می دونم و به نظرم مي رسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزه آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت مي رفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟ گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟ گفت: بيمار نيستم! گفتم: پس چي؟ گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم مي تونيد کاري کنيد که نميرم
گفتن نه. پرسیدم خارج چي؟ و باز جواب دادند نه خلاصه ما رفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟ باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد اگر این مطلب را دریافت کردی بدون که خدا تو رو خیلی دوست داشته که امروز این زنگ خطر رو برات به صدا در آورده ... دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب
:: برچسبها:
دوستان ,
من هم رفتنی ام ,
مرا ببخشید ,
از صمیم قلب,
,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 17 بهمن 1392 |
|
|
|
|
تو مال منی!
|
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی می کردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان می آمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…
زن کاتالوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و ورق زد، همچنان که صفحات آنرا یکی یکی ورق می زد افراد خانواده هم دورش جمع می شدند، بالاخره زن آینه ی بسیار زیبایی دید و به نظرش رسید که از همه چیز بهتر است. پیش از آن در خانه هرگز آینه ای نداشتند. از آنجایی که پول کافی برای خریدنش داشتند، زن آن را سفارش داد. یک هفته بعد وقتی در مزرعه سرگرم کار بودند مردی سوار بر اسب از راه رسید او بسته ای در دست داشت، و خانواده به استقبالش رفتند .
زن اولین کسی بود که بسته راباز کرد و خود را در آینه دید و جیغ زد: جک، تو همیشه می گفتی من زیبا هستم، من واقعآ زیبا هستم! مرد آینه را بدست گرفت و در آن نگاه کرد لبخندی زد و گفت: تو همیشه می گفتی که من خشن هستم ولی من جذاب هستم. نفر بعدی دختر کوچکشان بود که گفت: مامان، مامان، چشمهای من شبیه توست . در این اثنا پسر کوچکشان که بسیار پر انرژی بود از راه رسید و آینه را قاپید او در چهار سالگی از قاطر لگد خورده بود و صورتش از ریخت افتاده بود، او فریاد زد: من زشتم ! من زشتم!
و در حالی که بشدت گریه می کرد به پدرش گفت : پدر، آیا من همیشه همین شکل بودم ؟
بله پسرم ، همیشه .
با این حال تو مرا دوست داری ؟
بله پسرم، دوستت دارم !
چرا؟ برای چه من را دوست داری ؟
چون مال من هستی!!!
….و من هر روز صبح وقتی صادقانه به درونم نگاه می کنم و می بینم که زشت است ، از خدا می رسم آیا دوستم داری ؟ و او همیشه مهربانانه جواب می دهد: بله !و وقتی از او می پرسم چرا دوستم داری ؟
او می گوید : چون مال من هستی.
http://www.hipersian.com

:: برچسبها:
خدا,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 13 بهمن 1392 |
|
|
|
|
شیوه مدیریت عجیب (دولتی)
|
دو خلبان نابینا که هر دو عینکهای تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت میکرد.
زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند. در همین حال، زمزمههای توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است. اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده میشد چرا که میدیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، میرود. هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه میداد و چرخهای آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد. در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن میکنند و اونوقت کار همهمون تمومه!»... شما پس از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه مدیریت دولتی آشنا شدهاید..
http://hdmmsr.blogfa.com
![]()
:: برچسبها:
دولت,
کار ,
اداره,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 13 بهمن 1392 |
|
|
|
|
جهت حرکت
|

اگر جهت حرکت درست نباشد
مهم نیست با چه سرعتی حرکت می کنی
If the direction is not correct No matter how fast move you
:: برچسبها:
بی هدف,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در شنبه 12 بهمن 1392 |
|
|
|
|
من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم .
|
سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند .
به هر سه ، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد .
در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد .آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند .
نفر اول گفت :....
« من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام .
اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم.
می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم .
چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام .
کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام .»
نفر دوم می گوید : « من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام .
اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم .
در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم .
در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیر خواهانه و عام المنفعه بکنم .
و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند .»
نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت :
« من مثل شما هنوز نا امید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام .
من می خواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم
می خواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم .

:: برچسبها:
امید,
زندگی,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در شنبه 12 بهمن 1392 |
|
|
|
|
دوستی
|
همیشه کسی رو برای دوستی انتخاب کن که اونقدر قلبش بزرگ باشه
که نخواهی برای انکه توی قلبش جا بگیری بارها وبارها خودت رو کوچک کنی
![]()
دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره
ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه.
Friendship is like a BOOK. It takes few seconds to burn,
but it takes years to write
:: برچسبها:
دوستی,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 10 بهمن 1392 |
|
|
|
|
شیطان
|
![]()
به شیطان گفتم لعنت بر تو باد
لبخند زد گفتم:چرا می خندی؟
پاسخ داد از حماقت تو خنده ام می گیرد
پرسیدم:مگر چه کرده ام؟
گفت:مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی به تو نکرده ام!
با تعجب گفتم:پس چرا زمین می خورم؟
گفت:نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای...نفس تو هنوز وحشی است... تورا زمین میزند.
گفتم:پس تو چه کاره ای؟
گفت:هر وقت سواری آموختی برای رم دادن اسب تو خواهم آمد...
فعلا برو سواری بیاموز
http://hdmmsr.blogfa.com/
I said to the devil : curse upon you he smiled
I said: Why are you laughing? he is answered :I laugh at your stupidity I asked: what doI ? he Said, you cursed me, while I am did not you bad,! I wonder: So whydid I fall the earth? he Said : your soul is, like a horse that did not subdue it ... your soul is still wild ... it.s Hitting the ground you. I said: So what are you ? he Said: whenever learned to ride a horse, I will come to Scare your horse
... Now you go Learn ride
:: برچسبها:
شیطان,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در چهار شنبه 9 بهمن 1392 |
|
|
|
|
کارمند !
|
پنج آدمخوار به عنوان برنامه نویس در یک شرکت خدمات کامپیوتری استخدام شدند . هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت گفت: " شما همه جزو تیم ما هستید.
شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و میتوانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید.
بنابراین فکر کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید. " آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند . آنها به خوبی کار می کردند و نتیجه کارشان نیز رضایتبخش بود. چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: " می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید.
من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافتچی های ما ناپدید شده است.
کسی از شما میداند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟ " آدمخوارها به یکدیگر نگاهی کرده و اظهار بی اطلاعی کردند." بعد از اینکه رئیس شرکت رفت ، بزرگ آدمخوارها از بقیه پرسید: " کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده ؟ ها ؟! کدومتون ؟؟ " یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد.
بزرگ آدمخوارها گفت: " ای احمق ! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم
و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد! از این به بعد لطفاً افرادی را که کار میکنند نخورید.!!!
http://choulab.persianblog.ir
Five cannibals were employed as a programmer at a computer services company. During the welcoming ceremony the boss says: "You're all part of our team. You earn good money Here And you can go to the Dining and eat as much food as you like.
So I do not eat other employees
Cannibals promised They not to eat the company's employees. They worked very well as the result of of their work was satisfactory. Four weeks later the boss came to them and said
, "I know you're working too hard., I am satisfied with all of you.,
But one of our cleaners have has disappeared. Any of you know which is happened to her? "Cannibals look another and
They said :we do not know. "
after the boss left, the president of the cannibals said to the others:
"Which one of you of ignorant got the cleaner? For ?! Which of you?" One of the cannibals reluctantly raised his hand. 'the president of thecannibals says
"You are fool!
we ate directors, officers and project managers for Four weeks
and no one noticed anything,
and now YOU ate the men and the boss found! From then please do not eat people that are Working

:: برچسبها:
کارمند,
دولت,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 7 بهمن 1392 |
|
|
|
|
به یاد دوست
|
الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله
آیا مومنان را هنگام آن نرسیده است که دلهایشان به یاد خداوند نرم شود.
Is it not time that the hearts of believers softens with Remember of God.
:: برچسبها:
یاد خدا,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 6 بهمن 1392 |
|
|
|
|
یك بو از محبت اهل بیت از همه ریاضتها و ذكر گفتن ها و عبادت كردنها بالاتر است .
|
محبت كن ، تا محبوب آسمان و زمين شوي .
* تمام شيعيان امير المومنين ( ع ) سرانجام با محبت شهيد مي شوند .
* عشق و محبت فرد را شهيد مي كند . شهيد دوست شدن بهتر از كشته شدن به دست دشمن است .
* دل را باید به دلبر داد ، به دنیا نباید بفروشیم .
* محبت را برای بدست آوردن چیز دیگری خرج نكن كه كلاه سرت می رود و ضرر می كنی . عقب محبت بگرد . خدا محبت را برای خودش و اولیائش و مؤمنین داده است ، نداده است با آن چیز دیگری بخری .
* یك بو از محبت اهل بیت از همه ریاضتها و ذكر گفتن ها و عبادت كردنها بالاتر است .
* محبت ، كارش تغییر دادن و رنگ زدن است . مگر نمی بینی كه آن كس كه دوستش داری ، اخلاق و رفتار تو را عوض كرده و تو مانند او شده ای ؟ موالیان ما ، ما را با محبت خود رنگ الهی می زنند .
* اعمال هر كس به اندازه معرفتش قیمت دارد . خلوص عمل بسته به میزان معرفت است . اعمالی كه از محبت سرچشمه می گیرد خلوصش بیشتر است .
* مومن با نماز و روزه و عباداتی كه انجام می دهد به خدا می گوید كه گرچه در طریق تو فشار زیادی به من وارد می شود و درد می كشم ولی با وجود همه اینها باز هم خواهان توأم .
* دو نفر مومن كه یكدیگر را دوست دارند ، آن یك ایمانش افضل از دیگری است كه محبتش به دیگری بیشتر است .
از عارفانه ها و عاشقانه های مرحوم میرزا اسماعیل دولابی (وب سایت تخته پاک کن)

:: برچسبها:
محبت,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در شنبه 5 بهمن 1392 |
|
|
|
|
خداوند ملکی می فرستد که درآن مجلس غیبت نمی شود.
|
از حاج اسماعل دولابی نقل شده است که:
از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است که هر جا بسم الله بگویند و صلوات بفرستند- یعنی بگویند و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین خداوند ملکی می فرستد که درآن مجلس غیبت نمی شود. من به این حدیث احتیاج داشتم که خدا آن را رساند، زیرا در اکثر مجالس، روضه ها و مساجد وقتی نگاه می کنید می بینید غیبت وجود دارد .
غیبت چند جور است. یک وقت غیبت از برادر ایمانی است. یک وقت هم هست که گوینده از امامش غائب است و حرف می زند. این هم غیبت است. تو که امامت را ندیده ای چرا حرف می زنی؟
غیبت خواص این است. غیبت عوام این است که پشت سر مردم حرفی بزنند که خوششان نیاید. وقتی امام آدم غائب است چه؟ آیا این غیبت نیست که حرف بزند؟ این هم یک نوع غیبت است که دهان و زبان خواص را می بندد.وقتی این معنا پیاده شود دیگر کسی حرف نمی زند. برای خاصها غیبت این جوراست.
علما و روحانیون که روز و شبشان را در دین خدا زحمت می کشند خواص ملتند. راهنمایند به سوی خدا و حجت و عزیز خدا و به سوی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. اینها هم نباید غیبت کنند. غیبت اینها مال خودشان است. حسابشان هم با خودشان است. با من وشما نیست. خواستم بگویم غیبت چند قسم است

:: برچسبها:
غیبت,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 3 بهمن 1392 |
|
|
|
|
بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !no mention of a world and it,s full of God
|

حسرت آن مانده،به دل من
که یکبار نمازی بخوانم ،
بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !
دلم به یک لحظه آن هم راضی است ...
it,s regret is to my heart I Pray once, It is no mention of a world and it,s full of God! I'm just satisfied with to have a moment full of God ...
:: برچسبها:
no mention of a world,
and ,
full of God,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 3 بهمن 1392 |
|
|
|
|
شرّ مطلق absolute evil
|
![]()
We know Israel is absolute evil. There is no worse than Israel in the world. If Israel is fighted with the devil,we will be with the devil. If Israel is fighted with the left, we will be with the left . If Israel is fighted with the right , we will be with the right .it is Means The slogan "Israel is absolute evil," Imam Musa Sadr
ما اسرائیل را شرّ مطلق می دانیم. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد . اگر اسرائیل با شیطان در گیر شود، در کنار شیطان خواهیم ایستاد. اگر اسرائیل با چپ درگیر شود، در کنار چپ خواهیم ایستاد. اگر اسرائیل با راست درگیر شود، در کنار راست خواهیم ایستاد. شعار «اسرائیل شرّ مطلق است» ،به این معناست
امام موسی صدر
:: برچسبها:
شر,
اسراییل,
موسی,
صدر,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 30 دی 1392 |
|
|
|
|
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
|

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست قطره شدم که راهی دریا کنی مرا پیش طبیب آمدهام، درد میکشم شاید قرار نیست مداوا کنی مرا من آمدم که این گره ها وا شود همین! اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا حالا که فکر آخرتم را نمیکنم حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا آقا برای تو نه ! برای خودم بد است هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا این بار با نگاه کریمانهات ببین شاید غلام خانه زهرا کنی مرا *علی اکبر لطیفیان
:: برچسبها:
اصلا,
بنا ,
نبود ,
ز سر ,
وا کنی,
مرا,
,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در سه شنبه 24 دی 1392 |
|
|
|
|
إِنَّ الحُسَـینَ مِصـباحُ الهُـدی وَسَفینَــة النّجاة
|
امام صادق علیه السلام فرمودند:”همه ی ما کشتی نجات هستیم اما کشتی جدم حسین وسیع تر و در دریاهای خروشان سریع تر است…
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام، خواب دیدم خسته و افسرده ام روی من خروارها از خاک بود، وای قبرم چه وحشتناک بود تا میان گور رفتم دل گرفت، قبر کن سنگ لحد را گل گرفت بالش زیر سرم از سنگ بود،غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود هر که آمد پیش حرفی راند و رفت، سوره ی حمدی برایم خواند و رفت آمدند از راه نزدم دو ملک، تیره شد در پیش چشمانم فلک یک ملک گفتا بگو نام تو چیست، آن یکی فریاد زد رب تو کیست ای گنهکار سیه دل بسته پر، نام اربابان خود یک یک ببر در میان عمر خود کن جستجو ،کارهای نیک و زشتت را بگو دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود، دست و پایم بسته در زنجیر بود ناگهان الطاف حق طاهر شد، از جنان درهای رحمت باز شد مردی آمد از تبار آسمان، نور پیشانیش فوق کهکشان دو ملک سر را به زیر انداختند، بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه، آمده اینجا حسین فاطمه صاحب روز قیامت آمده ،گویی بهر شفاعت آمده سوی من آمد مرا شرمنده کرد ،مهربانانه به رویم خنده کرد گفت آزادش کنید این بنده را ،خانه آبادش کنید این بنده را اینکه اینجا این بنده چنان تنها شده، کام او با تربت من وا شده مادرش او را به عشقم زاده است، گریه کرده بعد شیرش داده است بارها بر من محبت کرده است ،سینه اش را وقف هیئت کرده است اینکه می بینید در شور است و شین، ذکر لالائیش بوده یا حسین دیگران غرق خوشی و هلهله، دیدم او را غرق شور و هروله با ادب در مجلس ما می نشست، او به عشق من سر خود را شکست اسم من راز و نیازش بوده است ،خاک من مهر نمازش بوده است پرچم من را بدوشش می کشید، پا برهنه در عزایم می دوید اقتدا به خواهرم زینب نمود، گاه می شد صورتش بهرم کبود اینکه در پیش شما گردیده بد، جسم و جانش بوی روضه می دهد حرمت من را به دنیا پاس داشت، ارتباطی تنگ با عباس داشت گریه کرده چون برای اکبرم، با خود او را نزد زهرا می برم هرچه باشد او برایم بنده است، او بسوزد صاحبش شرمنده است در قیامت عطر و بویش میدهم، پیش مردم آبرویش می دهم باز بالاتر به روز سرنوشت ، می شود همسایه ی من در بهشت آری اری هر که پا بست من است، نامه ی اعمال او دست من است.

:: برچسبها:
إِنَّ ,
الحُسَـینَ ,
مِصـباحُ ,
الهُـدی ,
وَسَفینَــة ,
النّجاة,
,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 23 دی 1392 |
|
|
|
|
برای فاطمـــــی بودنت چه میکنی؟!What are you doing to stay Fatemi!
|

من فقط یک پارچه ام گل، گلــــــی... خال، خالــــــی... راه، راه... براق… ساده... از هر نوعی که باشم فقط جسمــــــــت را می پوشانم!
تو، برای نگــــــاهت هم چادر خریده ای؟
صدایـــــت چه؟ صدایت چادریست؟
دلــها، دلها گاهی اوقات پوشیه می خواهند، برای او چه می کنی؟ من به تنهایی حجاب نیستم! من فقط اسمم چـــــــــادر است... برای فاطمـــــی بودنت چه میکنی؟!
وبلاگ چترم خداست
I'm just a cloth flower, flower ... Spotted,... Striped ... Shiny ... simple ... Of any kind that I'm Just I'm cover your body! You bought the tent for your eyes? What is your voice? Your voice is veiled? Hearts, hearts Sometimes want cover, what you do for him? I'm not wearing alone! just My name is a tent... What are you doing to stay Fatemi
:: برچسبها:
برای ,
فاطمـــــی ,
بودنت,
چه ,
میکنی؟!,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 23 دی 1392 |
|
|
|
|
آیا مشت خدا از مشت ما بزرگترنیست is not the fist of God greater than our fist
|
http://teardrop.loxblog.com/ :منبع

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش. بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری. ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات هاتو بردار" دخترک پاسخ داد: "عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمیشه شما بهم بدین؟ " بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی میکنه؟ و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
Little girl entered the grocery store and she Give paper to the grocer and said
: my mom told :Give me what wrote this list, it is money. The grocer took the paper and he will provide a written list the paper And the little girl received, Then smiled and said: Because you are a good girl and listening to word mama, as
you Take the award to a fist of chocolate.
But the little girl did not move from its place, The grocer man felt that he embarrassed for take chocolate and said: "My daughter! Do not be shy, come forward, Take your chocolate " The girl replied: "Uncle! Not want to pick up my chocolate, you'll please?" The grocer asked with surprise
: Why her? what does it make difference? girl said with a baby Funny:
your fist is bigger than my fist!
--------------
آیا مشت خدا از مشت ما بزرگترنیست
is not the fist of God greater than our fist
امام صادق علیه السلام در دعایی میفرماید:
يَا مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِي مِنْ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُه
ای عطا کنندهی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را ـ آن چنان که در خور تو است ـ عطا نما.
Imam Sadiq says in prayer: A Giver well and goods!
Peace and mercy on Muhammad and Her family
,and Give the good of this world and the hereafter Me - so that you are worthy its.
کافی، ج 2، ص259
:: برچسبها:
آیا ,
مشت خدا,
از ,
مشت ما ,
بزرگتر,
نیست,
is not the,
fist of God,
greater ,
than ,
our fist,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 9 دی 1392 |
|
|
|
|
نزدیکترین به توNearest to you
|

هرگز نا امید نشو
همیشه خدا هست
نزدیکترین به تو
و در سختی ها نزدیکتر از همیشه
Never Do not disappoint God is always there Nearest to you And he is closer than ever to you at the difficulties and problems
:: برچسبها:
نزدیکترین ,
به تو,
,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 9 دی 1392 |
|
|
|
|
لج نکن ..... دستان خدا را پس نزن!Do not pertinacity ..... do not quit.God's hands
|

استاد: روزی شما درباغ و چراگاه و... نیست .
روزی شما در سپهر است...آسمانی باش تا از رزق آسمانی برخوردار باشید...
اینکه بعضی ها قبل از مرگ مرده اند چون روزی خود را از چراگاه گرفتند مرگشان پوسیدن است ....
ما که گوسفند نیستیم... که با مرگ بمیریم!
آری گوهر واقعی در درون ماست...معدن در دل ماست نه در چراگاه...
ما آدم ها نیاز به معدن شناس داریم نیاز به استخراج...
لج نکن ..... دستان خدا را پس نزن!
انبیا و ائمه معدن شناسان واقعی هستند
معدن شناسانی که گوهر واقعی دل انسانها را می شناسند و
آن را استخراج می کنند
ما گوسفند نیستیم... و با مرگ نمی میریم
دل انسانها جاودانه است
Do not pertinacity ..... do not quit.God's hands and Accept ! We, people, need to mineralogist, we need to extract ...
Prophets and Imams are real mineralogist they to know true gem of heart people, and It is extracted.
We're not the sheep ... And we're not dead! Heart is eternal
:: برچسبها:
لج نکن ,
,
,
,
,
دستان خدا را پس نزن!,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 9 دی 1392 |
|
|
|
|
خدای منMy God
|

My God
خدایا .... ... باور کن این یکی دعــا نیست ؛ ... یه خواهشه ، ... یه التمـــاسه !!! ... مهـــربونی رو به قلب ما آدمـــا برگردون ... !!!
Oh .... Trust me, this one did not pray; , ... it is request, , ... it is begged! , ... back The kindness for our hearts ... !
:: برچسبها:
خدایا,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 9 دی 1392 |
|
|
|
|
پس هر كس هموزن ذرّه اى كار خير انجام دهد آن را مى بيندThen he who has done a particle-weight Of good
|

بسم الله الرحمن الرحیم
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا
هنگامى كه زمين شديداً به لرزه درآيد،
When the earth is shaken with its most Severe earthquakes, *******************************
وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا
و زمين بارهاى سنگينش را خارج سازد!
And the earth throws up her burdens[ Such as the contents of the graves and The mines ], ****************************
وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا
و انسان مى گويد: «زمين را چه مى شود (كه اين گونه مى لرزد)؟!»
Man keeps saying:" What has happened To the earth?" *************************************
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا
در آن روز زمين تمام خبرهايش را بازگو مى كند
On that Day she shall relate her news,[ Regarding the deeds of her inhabitants ], ********************************
ِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَىٰ لَهَا
چرا كه پروردگارت به او وحى كرده است!
Because indeed it has been revealed to Her by your Creator and Nurturer that She should speak up. *****************************
يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ
در آن روز مردم بصورت گروه هاى پراكنده (از قبرها) خارج مى شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود!
On that Day people shall come out from Their graves hastily, that their Deeds be shown to them: **************************
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ
پس هر كس هموزن ذرّه اى كار خير انجام دهد آن را مى بيند!
Then he who has done a particle-weight Of good shall see it,[ and shall receive The reward for it ], ***********************
وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
و هر كس هموزن ذرّه اى كار بد كرده آن را مى بيند!
And he who has done a particle-weight Of evil shall see it[ and shall receive The recompense for it ]. *****************************
- جامعترين آيات قرآن از عـبـدالله بـن مـسـعـود نـقـل شـده اسـت كـه مـحـكـمـتـرين آيات قرآن مجيد همين آيات (فمن يـعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره ) مى باشد و از آن تعبير به جامعه مى كرد و به راستى ايمان عميق به محتواى آن كافى است كه انسان را در مسير حق وادارد، و از هـر گـونـه شـر و فـسـاد بازدارد، لذا در حديثى آمده است كه مردى خدمت پيغمبر اكرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) آمد عرض كرد: علمنى مما علمك الله : از آنچه خداوند به تو تعليم داده به من بياموز. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را به مردى از يارانش سپرد، تا قرآن به او تعليم كند، و او سوره (اذا زلزلت الارض ) را تا به آخر به او تعليم داد، آن مرد از جـا بـرخاست و گفت : همين مرا كافى است (و در روايت ديگرى آمده تكفينى هذه الاية : همين يك آيه مرا كفايت مى كند)! پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمـود: او را بـه حـال خـود بـگـذار كـه مـرد فـقـيـهـى شد! (و طبق روايتى فرمود رجع فقيها: او فقيه شد و بـازگـشـت !) دليـل آن هـم روشـن اسـت زيـرا كـسـى كـه مـى دانـد كـه اعـمـال مـا حـتـى به اندازه يك ذره يا يك دانه خردل مورد محاسبه قرار مى گيرد امروز به حساب خود مشغول مى شود، و اين بزرگترين اثر تربيتى روى او دارد. بـا ايـن حـال در روايـت ديـگـرى از ابـوسـعـيـد خـدرى آمـده اسـت كـه وقـتـى آيـه فـمـن يـعـمـل ... نازل شد عرض كردم اى رسول خدا آيا من همه اعمالم را مى بينم ؟ فرمود: آرى . گـفـتـم : آن كارهاى بزرگ را؟ فرمود: بله ، گفتم : كارهاى كوچك كوچك را؟ فرمود: بله ، عرض كردم : اى واى بر من ! مادرم بنشيند و براى من عزادارى كند! فـرمـود: بـشارت باد بر تو اى ابوسعيد! چرا كه حسنات به ده برابر حساب مى شود، تـا هـفـتـصد برابر، و خدا براى هر كس بخواهد آن را هم مضاعف مى كند، و اما هر گناه به انـدازه يـك گـنـاه مـجازات دارد، يا خداوند عفو مى كند و بدان احدى با عملش نجات نخواهد يـافـت ! (جـز ايـنـكـه كـرم خـدا شـامـل او گـردد) عـرض كـردم حـتـى تـو هـم اى رسـول خـدا؟! فـرمـود: حـتـى مـن ، مـگـر ايـنـكـه خـداونـد مـرا مشمول رحمتش سازد!. تفسیر نمونه
:: برچسبها:
پس ,
هر كس,
هموزن ,
ذرّه اى ,
كار ,
خير ,
انجام,
دهد,
آن را ,
مى بيند,
,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 8 دی 1392 |
|
|
|
|
خلوت كردن با خدا Privacy with God
|

خلوت كردن با خدا به این معنی است
كه به فكر گذشته و آینده ات نباشی .
قم فاغتنم الفرصه بین العدمین :
برخیز و فرصت بین دو عدم – گذشته و آینده – را غنیمت بشمار .
حاج محمد اسماعیل دولابی
Privacy with God
means that you're not thinking about the past and future. Get up And you know Important
the opportunities between the two lack - past and future -
:: برچسبها:
Privacy,
with ,
God,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 5 دی 1392 |
|
|
|
|
دل حضرت زینب the heart of Hazrat Zainab
|
* تمام مصیبتها با یاد كربلا بی اثر شوند .
امام رضا ( ع ) فرمود : ای پسر شبیب ! اگر خواستی برای چیزی گریه كنی پس برای جدّم حسین گریه كن .
* غم بدون امكان گریه خیلی سخت است ؛ اسمش حزن است .
خزانه حزن و غم عاشورا دل حضرت زینب است .
all the tragedies are ineffective With Remembers of Karbala. Imam Reza (AS) said: Shabib, s son! If you want cry to something So Cry to my ancestor, Hussein. sorrow that she could not cry. It is very difficult; His name is grief. Depth of grief and sorrow Ashura is the heart of Hazrat Zainab

:: برچسبها:
the,
heart ,
of,
Hazrat ,
Zainab,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 5 دی 1392 |
|
|
|
|
جز از خدا مخواه Do not ask Except from God
|
جز از خدا مخواه
Do not ask
ExceptfromGod

خواستن از غیر از خدا
گدایی از گدا ست
AskingtheotherofGod
It is Mump the beggar
:: برچسبها:
جز,
از,
خدا ,
مخواهDo,
not,
ask,
Except,
from ,
God,
,
,
,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 5 دی 1392 |
|
|
|
|
فقط از خدا بگو.Just tell God
|
از دنيا نگو، از خلق نگو ، از خودت هم نگو،
فقط از خدا بگو.
چند وقت که از تنها از خدا بگويي
اگر غير از او چيزي هم وجود داشته باشد از يادت ميرود
و غير او را فراموش ميکني.
ما فَقَدَ مَن وَجَدَک و ما الّذي وَجَدَ مَن فَقَدک:
آن کسي که تو را يافت ديگر چه چيزي را فاقد است
و کسي که تو را فاقد شد ديگر چه چيزي دارد
HajIsmail Dvlaby
Do not tell the world Do not tell The People Do not tell of Yourself Just tell God . How to tell the only God
if there is other than him something , you forget its You forget other than him. if You find him , Do not lacking else
if You Do not find him , what has else

:: برچسبها:
از ,
دنيا ,
نگو، از ,
خلق ,
نگو ، از ,
خودت,
هم ,
نگو،,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 5 دی 1392 |
|
|
|
|
بخوان
|
![]()
بسم الله الرحمن الرحیم
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد،
[ O, Messenger! ]Recite in the Name of Allah Who is your Creator and Nurturer And Who created all creatures of The universe;
خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ
همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد!
The One Who created man from a Blood-clot;
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ
بخوان كه پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است،
Recite and know that your Creator is The Owner of Miracles[ since you can Read by Allah`s Will though you were Illiterate ]:
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ
همان كسى كه بوسيله قلم تعليم نمود،
Allah is the One Who taught all Sciences through the knowledge of Writing with pen;
عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
و به انسان آنچه را نمى دانست ياد داد!
And He taught man what he did not Know;
كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ
چنين نيست (كه شما مى پنداريد) به يقين انسان طغيان مى كند،
But indeed man is ungrateful and makes Rebellion,
أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ
از اينكه خود را بى نياز ببيند!
As soon as he feels free from the need[ Regarding wealth and position ].
إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الرُّجْعَىٰ
و به يقين بازگشت (همه) به سوى پروردگار تو است!
[ O, Messenger ]Verily, the return of all is To your Creator and Nurturer.
أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ
به من خبر ده آيا كسى كه نهى مى كند،
Have you noticed the man who Causes trouble for a devoted worshipper,
عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ
بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند (آيا مستحق عذاب الهى نيست)؟!
When he is performing his prayer?
أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ عَلَى الْهُدَىٰ
به من خبر ده اگر اين بنده به راه هدايت باشد،
And if this man be guided on The Right Path,
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ
يا مردم را به تقوا فرمان دهد (آيا نهى كردن او سزاوار است)؟!
And enjoins people to piety,[ then what Will be the punishment for that Rebellious disbeliever who harms him?
أَرَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ
به من خبر ده اگر (اين طغيانگر) حق را انكار كند و به آن پشت نمايد (آيا مستحق مجازات الهى نيست)؟!
Do you think he who belied the Truth And turned away from it,
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ
آيا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مى بيند؟!
Does he not know that Allah surely sees Him and watches his evil conduct?
كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ
چنان نيست كه او خيال مى كند، اگر دست از كار خود برندارد، ناصيه اش [موى پيش سرش ] را گرفته (و به سوى عذاب مى كشانيم)،
For sure if he does not desist We shall Drag him by the forelock fallen on his Forehead,
نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ
همان ناصيه دروغگوى خطاكار را!
The forehead of the lying sinful,[ And will cast him into the Fire ]; فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ
سپس هر كه را مى خواهد صدا بزند (تا ياريش كند)!
Then let him call for help from friends of His council,
سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ
ما هم بزودى مأموران دوزخ را صدا مى زنيم (تا او را به دوزخ افكنند)!
We too shall call the Angels of Chastisement;
كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ۩
چنان نيست (كه آن طغيانگر مى پندارد) هرگز او را اطاعت مكن، و سجده نما و (به خدا) تقرّب جوى!
Nay! Do not conform to his desire; Prostrate in obedience to Allah and seek Nearness to His Divine Presence.
:: برچسبها:
بخوان,
|
|
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در چهار شنبه 4 دی 1392 |
|
|
|
|
Powered By
|